.

.

ماهنامه اینترنتی سیولیشه/سال چهارم/مرداد 94/شماره مسلسل 32


      بخوانید



     

نیما یوشیج/عمران صلاحی/سیاوش کسرائی

بخوانید


تأکید نیما بر امر هماهنگی و ترکیب و پیوستگی معانی در شعر/ مهدی اخوان ثالث

بخوانید


 شاعری هم عالمی است از صفا/ نیما یوشیج

بخوانید

 

  این مرگ و زندگی/حسین آرزو

بخوانید


 درخلوت غروب/برزین آذرمهربخوانید


  عشق آغشته به رنگ/محمد حسین پژوهنده

بخوانید


 مقصر/توکل بیلویردی

بخوانید


  آدمکها/بنیامین پور حسن

بخوانید


  آن کاشف فروتن/محمد رضا راثی پور

    بخوانید  


 .... در ستایش تمام جاده هایی که به آنجا می روند / سعید سلطانی طارمی

       بخوانید


 بوی تو/محسن صلاحی راد

   بخوانید


  کوچه‌های انتظار! / مهدی عاطف‌راد

   بخوانید



  • چون ایمیل قبلی سیولیشه از دسترس خارج شده است لذا خواهشمند است  مطالب به ایمیل زیر ارسال شودssiolishe@gmail.com


بخوانید

مجموعه شعر گرگ می وزد/کوروش آقا مجیدی

                  بخوانید


        بخوانید


           بخوانید


          بخوانید


      بخوانید


         بخوانید

 

                 بخوانید




تعاریف/نزار قبانی/ترجمه ید الله گودرزی


بخوانید



            بخوانید




             بخوانید

 

نظرات 36 + ارسال نظر
سلام جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

فردی برای نخستین بار یک موتور سیکلت را به روستا برد. چند روز بعد، فردی که برای نخستین بار دوچرخه را به روستا برده بود، موتور سیکلت را در جایی دید و سروع کرد به کندن گاز و دنده و هندل و باک و دم و دستگاه آن موتور سیکلت تا از آن یک دوچرخه بسازد و گمانش این بود که باید دوچرخه باشد و فقط زوایدی آن را از حالت دوچرخه خارج کرده است.. آخرش دید دوچرخه درنیامد، گفت: انگار سوار دوچرخه ی خودم بشوم، راحت ترم و سوار دوچرخه ی خودش شد و رفت.
این حکایت یکی از نوشتارهایی است که در این شماره پیرامون سه گانی در بخش شعر کوتاه نوشته شده است.
نمی دانم کدام عقل سلیمی حکم می کند موتور سیکلت را با دوچرخه بسنجیم و آخرش حکم کنیم که دوچرخه نیست.
در هر صورت باعث نشاط من و دوستانم شد.
ما کارمان را می کنیم و اقراد ...... هر کدام به دلیل یا دلایلی خاص! بزرگمان می کنند و الان دیگر تقریبا اکثریت این جامعه ی ادبی این نوع رفتارهای پریشان را می دانند.
مطمئنم اگر اخوان ثالث بود، بر خود از این دست مدافعان نوخسروانی می گریست، چنان که ما به این دست مخالفان سه گانی خندیدیم.
جالب است که اگر با وجود اقرارهای پنهانی که در تناقضاتشان وجود دارد، به صورت پیدا نیز اقرار به پیروزی تاریخی و آماری و علمی و ادبی و اخلاقی سه گانی می داشتند، نه تنها چیزی ازشان کم نمی شد که برعکس، این نوع رفتار منصفانه هم چیزی چیزی تلقی می گشت افزون بر آنچه پیشتر گمان می کردیم دارند.

با سلام خدمت جناب آقای دکتر راثی پور و دست اندرکاران ارجمند نشریه.
خواندم و از بیشتر مطالب استفاده کردم و جای خسته نباشید دارید، اما احساسم این است که مطالب بی مبنا و غیرمتدولوژیک از نوع مطلبی که بدان اشارت رفت، در این نشریه شمارش کم نیست و آسیب جدی به سطح کار وارد آورده است و لازم است در این باره آسیب شناسی صورت گیرد.
با عرض خسته نباشید مجدد خدمت همه ی عزیزان.

سیولیشه جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 04:04 ب.ظ

سلام و عرض ادب خدمت جناب دکتر فولادی
ممنون از تشریف فرمائی تان

به قول استاد بزرگم جمشید علی زاده که هم از نظر ذوق و هم از نظر سواد از سرآمدان روزگارست در جامعه ادبی اگر بخواهی به عنوان الگو بین ملک الشعرای بهار یا نیما یکی را انتخاب کنی بهتر است اولی را انتخاب کرد تا هم تایید دیگران را داشت و هم همکاری و موافقت و همرایی دیگران را
وگرنه سر و کارت فقط با مخالفت و انکار خواهد بود و هرکسی نمی تواند کار را تا آخر ببرد.
قضیه نو اوری در ادبیات کمابیش چنین است .

اوکتای یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:50 ب.ظ

سلام و درود
از زحمتهای تان تشکر میکنم

سیولیشه یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:20 ب.ظ

سلام و ممنون جناب اوکتای سلامی

ممنون از قدم رنجه شما

محسن صلاحی دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 05:43 ق.ظ

سلام بر جناب راثی‌پور و دیگر دوستان در تحریریه‌ی سیولیشه.
ضمن تشکر از مطالب خوبتان، حوصله و پشتکارتان را می‌ستایم.
سپاس.

سیولیشه دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:43 ب.ظ

سلام و عرض ادب خدمت شما
ممنون از حضور ونظرتان

سلیمانی یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:32 ب.ظ http://www.taymaz14.blogsky.com

عرض سلام و خسته نباشید به بزرگواران در نشریه سیولیشه
سپاس فراوان برای شماره جدید و مطالب ارزشمند
خواندم و بسیار بهره بردم .......
در پناه خداوند باشید و قلم تان نویسا

سیولیشه یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:18 ب.ظ

سلام
ممنون از حضورتان

منوچهر زال پور سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 04:44 ب.ظ http://aztabare-shaghayegh.blogfa.com/

سلام آقایان

اول بار است که آشنا می شوم با شما

خوشحال شدم
باز هم سر می زنم

سیولیشه سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام
خیر مقدم عرض میکنیم
قدمتان سبز

علی عباس نژاد پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:52 ق.ظ

جناب فولادی و مخاطبان محترم
سلام
از آنجا که اشاره مستقیمتان به بنده است و یادداشت من، به صراحت و نه در لفافه پاسخ می دهم.
اول این که شما بسیار شوخ طبع هستید و این خصلت را دوست دارم. در مثالی که زدید،کاری که شما کردید ساختن موتور سیکلت نیست. شما آمدید و از فروشگاه محله برای موتور مسابقه ای که پیدایش کردید و فکر کردید فقط خودتان آن را پیدا کرده اید، دسته خرگوشی گذاشتید و چرخش را عوض کردید و رنگ باکش را عوض کردید، بعد به جای موتور سیکلت اسمش را گذاشتید "فولادی سیکلت".
این از مثالتان آقای مخترع دستگاه ادبی!
اما متدولوژی ادبیات چیست؟ شما که بلدید بگویید؟ همین جا مفهوم DNA و ژن را در ادبیات با ذکر شاهد مثال در آثار محققان و نظریه پردازان ادبیات ایران و جهان توضیح دهید.
بگویید شما که در سال 85 هیچ شناختی از شعر سه سطری از خودتان ابراز نکرده اید، چطور آثار گذشتگانتان را کشف خودتان می دانید؟
اگر ما شما را پدر شعر فارسی اعلام کنیم آیا آسیب شناسی خوبی انجام داده ایم؟!

پیام سیستانی پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 07:39 ب.ظ http://psistani.blogfa.com

درود بر دوستان ارجمندم جناب راثی پور / عباس نژاد و فولادی

قدما از بسیار قدیم تر فرموده اند که در مثل مناشقه نیست . ما هم این را می پذیریم اما قدما نگفته اند که آگاهانه و یا نا آگاهانه با آوردن مثلی در پی اثبات سخن نادرستی باشید . این گونه سخن گفتن را قدما جدل و سفسطه و چیزی شبیه این ها نامگذاری کرده اند . اکنون به سخن باز می گردیم . مثال دوچرخه و موتور سیکلت چیز شگفتی ست . از آن دست مثل هاست که هر هزاره گویا تنها یک بار در گستره ادبیات زاده می شود .ما هم برای احترام و برای این که از سخن دور نشویم پایه سخن را بر ترک همین دوچرخه و موتور سیکلت می نهیم تا از این دست ابزارهای جور و واجور چیزی به ادبات نیفزاییم . در مثال دوچرخه و موتور سیکلت چند راز مهم پنهان است . ۱/ دوچرخه کهن تر از موتور سیکلت است . ۲/ موتور سیکلت نوتر از دوچرخه است . ۳/ دوجرخه موتور ندارد . ۴ / موتور موتور دارد . ۵/ دوچرخه رکاب دارد و باید پابزنی تا حرکت کند اما موتور با سوخت حرکت می کند . ۶/ دوچرخه نیاز به گواهی نامه ندارد و متور سیکلت نیاز به گواهی نامه دارد . ۷/ هر دوی اینها جز ابزارهای مدرن بشری هستند . اکنون پرسش مهم این است که آیا هر مکانیکی و هر موتور سواری سازنده موتور است ؟ ابداع کننده موتور است . آیا هر کسی که موتوری را رنگ بزند و شماره و پلاکش را عوض کند و یا زینش را دستکاری کند و دستی به سر و رویش بکشد و رنگش را عوض کند را می توان خالق و ابداع کننده موتور نامید ؟اگر اینگونه باشد و هر کسی این مجوز را داشته باشد که دنیا به هم می ریزد . ما انواع مدل ها و نام ها برای موتور داریم. برای مثال موتور هوندا/ سوزوکی / ایژ..موتور گازی ...تا اینجای کار که هر کسی حق دارد برای کارخانه موتورش نامی بگذارد تردیدی نیست اما آنگاه که کسی فکر کند که او نخستین سازنده موتور است و ابداع کننده اش کار دشوار می شود چرا که یا نمی داند که پبیش از او چندین مدل متور بسیار شیک تر و زیباترو با سرعت تر و با کیفیت تز از موتور او وجود داشته اند و دارند و یا این که می خواهد با هیاهو و گردو حاک کردن در پی پاک کردن و زدودن شناسنامه ها و تاریخ سازنده موتور ها باشد . اکنون شما بفرمایید که موتور شما از کدام گونه ی این موتور هاست تا بنده باقی سخن را پی بگیرم و تاریخ و شناسنامه و پرونده ی هر کدام از این موتور ها را پیش روی شما و دیگرا ن بگشایم . از این گذشته هر موتوری ویزگی ها و کاستی ها و برجستگی هایی دارد که با موتورهای دیگ تفاوت دارد اما همه اینها در یک چیز مشترک هستند در موتور بودن .این داستان شما نیز شبیه همان پیتزاری قورمه سبزی ست که در نوشته های پیشین خدمت شما عارض شدم و عرض کردم . ختما داستان پیتزای قورمه سبزی را به یاد دارید ؟ در ضمن کسی موتور را با دوچرخه مقایسه نمی کند . موتور را باید با موتور مقایسه کرد چرا که این ها دو چیز هستند وگر نه به هر دو یا موتور می گفتند و یا دوچرخه . بالاخره بنده درنیافتم که که موتوری که از دیرباز چندین کارخانه داشته است و سال ها پیش تر از شما به خط تولید رسیده است را شما چگونه می خواهی مصادره کنی ؟ مصادره ی اموال دیگران چیزی خوبی نیست . به خصوص اگر این مصادره اموال عمومی و فرهنگی باشد . اما شما می توانید مصل همان دوست عزیزی که با افزودن قورمه سبزی بر روی پیتزا نامش را پیتزای قورمه سبزی نهاده بود / شما هم رنگی به موتورت بزنی و نامش را سه گانی بکذاری .هیچ ایرادی هم ندارد اما نمی توانی ادعای ابداع موتور را داشته باشی . در بهترین حالت موتور جنابعالی موتور گازی پردود و کم طرفیتی ست که ختی در حد و اندازه های سنجش . مسایفه با موتورهای پیش از خود هم نیست . اگر قبول نداری این گوی و این هم میدان . بیا در میدان مسابقه موتور سواری تا ببینیم داستان از چه قزار است . خوبی این کار این است که تماشاگران بسیاری هم ما را تماشا می کنند و بغد از مسابقه در باره ارزش / اهمیت و توان و انرژی موتور های ما داوری خواهند کرد . بهترین سروده هایت را برگزین و به میدان مسابقه بیا و موتورت را تا جای امکان گاز بده . هم جاده دور و درازی ست و هم میدان بازی . اگر موتورت توانست از میدان مسابقه با خسروانی و نو خسروانی سر بلند بیرون آمد تازه می رسی به سه خشتی / اگر سه خشتی را بردی می رسی به سه پاره و اگر سه پاره را هم بردی می رسی به آیکه و اگر آیکه را هم بردی تازه مسابقه با سه کایی آغاز خواهد شد و سه کایی را هم که بردی می رسی به شعر کوتاه سه سطری معاصر که در دیوان های شعر بسیاری از شاعران معاصر نمونه های عالی و ارجمندی وجود دارد . ختما این شعر سیاوش کسرایی را خوانده اید ....پس باک بنزین خود را خوب پر کن


نمونه ای از کسرایی :


ماه، غمناک.
راه، نمناک.
ماهی قرمز افتاده بر خاک.

*****

براستی جناب فولادی شما که موتور شناس قهاری هستید این موتور زنده یاد کسرایی از جنس کدام موتور هاست ؟ نکند باور داری که ایشان هم پیش از مرگ بر ترک موتور من و شما نشسته اند .

به گمان شما اگر کسی بیاید و نام سه خشتی / و خسروانی و سه کایی و آیکه را تغیر بدهد و بعد هم در چاردیواری خویش گمان کند که این قالب های چند هزاره ساله را او ابداع کرده است نمی توان در خردمندی اش تردید کرد ؟ یا این که گمان کند که نیمایوشیج و اخوان و شاملو و فروغ و سهراب سپهری و لشکر دیگری از ادبیان و شاعران پیش قراولان و جاده صاف کن های نا آگاهی بوده اند که برای ظهور ایشان فضای شعر ایران را هموار کرده اند ؟ عزیز دلم جناب فولادی می دانی که من نه با کسی خورد و بردی دارم و نه اهل باج دادن و باج گرفتن هستم . آدم بی پرده و سرراستی هستم و رک و پوست کننده به شما خواهم گفت که سخنان شما از بنیاد بی پایه و اساس است . شما نه آورنده و نه ابداع کننده این گونه شعر هستی و نه شعرت در چنین جایگاهی هست . یا از دستاوردهای دیگرا نا آگاهی و یا خودت را به ناآگاهی زوه ای تا دیگران غمت را بخورند . اما هم شما و هم هر کسی دیگر حق دارد که نام شعرش را هر چی دلش می خواهد بگذارد . مثل این که یکی می نویسد رباعی و دیگری می نویسد چارانه اما آن کسی که رباعی را چارانه می نویسد حق ندارد که کمان کند که قالب تازه ای باداع کرده است که خیام از درکش عاجز بوده است . شاید فردا جوانکی همین شعر هایی را که یکی می گوید / خیسروانی / دیگری می گوید سه خشتی و یکی دیگر می گوید آیکه و سه کایی / آن یکی می گوید سه گاهی / شاعر دیگری می گوید سه خشتی و شما هم می نویسی سه گانی ...او هم بنویسد ثلاثی یا سه تایی و یا سه گونه و سه لایه و بعد هم ادعا کند که شما از درک خلاقیت من عاجز هستید و چشم های تان را بر روی آفرینش من بسته اید .. براستی شما به این جوانک چه خواهید گفت ؟ آیا شخنش را می پذیرید ؟ به خردمندی اش تردید نمی کنید ؟ آیا به او ریشخند نمی زنید ؟ براستی آیا سخنانش را جدی می گیرید ؟ یا گمان می کنید که متوهم شده است و از سر ناچاری و کم استعدادی و ناگزیری و ناآگاهی سخنی می فرماید . همیشه هم سکوت دیگران به معنای تایید سخنان ما نیست . گاهی این سکوت بسیار ریشخند آمیز تر از سخن گفتن است . اما درد و اندوه آنجایی بیشتر می شود که گوینده و مدعی سخن گمان کند که این سکوت دیگران به معنای تاید فرمایش اوست و یا سخن گفتن دیگران به معنای درک نکردن اداعات و اختراعات و دستاوردهایش است . اگر اینگونه باشد بدا به حال دبیات و فرهنگ و فضای ادبی ما .

دوست من با عوض کردن پلاک موتور سیکلتی نمی توان موتور سیکلتی ساخت و چنین کسی را مخترع نمی دانند . نه اینجا و نه در هیج جای دیگری..از این بدتر که این سخنان زاده شرایط درهم و برهم ادبیات و ذهن فرهنگی ماست . اگر شرایط جامعه به هنجار باشد بی تردید همین دوستان دانشگاهی که تعدادشان در همین وبلاگ هم اندک نیست شما را برای این سخنان بی پایه و ناشیانه بازخواست خواهند کرد. در شرایط پریشانی جامعه هر کسی اسب تازی می کند چرا که باند بازی ها و محفل بازی ها جای نقد و نوشته و وجدان فرهنگی را خواهد گرفت . گرد و خاک کردن و هیاهوها جای عالمانه سخن گفتن را خواهد گرفت . اگر شرایط جامعه بهنجار باشد بسیاری از این سخنان نه تنها نو و تازه نیستند بلکه گونه ای سرقت فرهنگی و ادبی نیز به شمار می روند . چرا هنگامی که تصویری و بیتی از شاعری خواسته و ناخواسته در شعر شاعر دیگری دیده می شود فریاد منتقدین و شاعران به هوا بلند می شود اما هنگامی که ذهن / فرهنگ و دستاوردهای فرهنگی جامعه غارت می شود و به سرقت می رود نامش را ابداع می گذارند ؟ بنده گمان می کردم که پس از گفت و گوهای پیشین دستکم شما تنها شعرت را بچسبی و مثل دیگران به شعرت بپردازی و داوری نهایی را به عهده زمان و ذهن فرهنگی بگذاری نه این که هر روز با هیاهو و جنجال در پی شناسنامه سازی دروغینی باشی و بعد هم از دیگرا توقع داشته باشی که یا ساکت باشند و یا تایید کنند . دوست عزیز من دستکم من چنین نیستم . اکنون که داستان را اینگونه به پیش می بری بنده بدون هیاهو و جنجال این گفت و گو ها را پی می گیرم و هم اینجا و هم در نشریات دیگر نشر خواهم کرد تا نشان دهم که ادبیات و فرهنگ بی سر و صاحب نیست و سرقت فرهنگی و ادبی تاوان سنگینی دارد . ..


ارادتمند شما / پیام سیستانی

پیام سیستانی پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 07:41 ب.ظ http://psistani.blogfa.com

درود بر جناب راثی پور عزیز

پیغام نخست جا افتادگی های زیادی داشت و نیز غلط های املایی . دوباره خوانی کردم و دوباره فرستادم. پیغام دوم برای نشر است و پیغام نخست را ندیده بگیرید .

ارادتمند شما / پیام سیستانی

راثی پور پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:28 ب.ظ

هیچ کدام از شعرهایتان حذف نشده است و به قول آن علیه ماعلیه اسنادش هم موجود است
باور نمی کنید
این هم لینکش

http://siolishe.blogsky.com/1394/04/31/post-22/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C

پیام سیستانی پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:44 ب.ظ http://psistani.blogfa.com

درود بر جناب راثی پور عزیز

به گمانم که باید این لینک / لینک سرودهای بنده باشد . عزیز دلم من هرگز عرض نکرده ام که شما سروده های ناچیز بنده را حذف کرده اید . بنده از شما خواهش کردم که اکنون که در این شماره جا برای سروده های بنده نبود و شما آن ها را در صفحه ای دیگر که دستکم من جز یک بار نیافتمشان و نتوانستم بیابم / نشر کرده اید / بهتر دیدم که از شما خواهش کنم که این سروده ها را برای شماره پسین تر بگذارید و از این جایی که اکنون نشر کرده اید حذف کنید تا هم من و هم خوانندگان دچار سردرگمی نشوند و آسان تر شعر ها را بیابند . من این شعر ها را برای نشر فرستاده ام اما شما فرمودید که در این شماره جا نبوده است و شما آن ها را در بخش شعر کوتاه که دستکم در بخش نشانی های نشریه نیافتم نشر کرده اید و به گمانم یافتنشان برای مخاطب دشوار است . هدف بنده نیز خوانده شدن است و با مخاطب پیوند یافتن . اما گمان کنم که فقط سروده های بنده در این نشانی نشر شده است که خواهش کردم اینها را برای شماره پسین تر بگذارید و از از آن صفحه حذف کنید تا در فرصت بهتر و جای بهتری نشر شوند . هنوز هم بر همین گمان هستم .

ارادتمند شما / پیام سیستانی

پردیس دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:29 ق.ظ http://pardis-bakhtiari.blogfa.com/

سلام بر دوستان عزیز

از اشنا شدن با شما خوشوقت شدم

این همه مطلبهای اموزنده غنیمتی ست

سیولیشه دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 04:16 ب.ظ

سلام و درود پردیس گرامی
به کلبه شعر نو خوش اومدید
مقدماتی گلباران

پیام سیستانی دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 05:12 ب.ظ http://psistani.blogfa.com

درود بر پردیش عزیز

سری به .بلگ شما زدم و از خواندن سروده هایتان شادمان شدم .

ارادتمند شما / پیام سیستانی

مظفری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 05:29 ب.ظ http://www.seganihayeman.blogfa.com

درود و عرض ادب جناب راثی پور عزیز
تا حدودی مطالب و شعرها را خواندم و مثل همیشه سیولیشه را کامل و جالب یافتم.
اگر دیرتر خدمت رسیده ام به این خاطر است که هیچ علاقه ای به موتور و موتور سواری ندارم . جالب است که در این نه دهه ، شعر معاصر و از ظهور نیمای مردستان تا به امروز به جای موتور سواری ، موج سواری می کردند و پهنه ی اقیانوس ادبیات را مکانی مناسب برای این کار می دانستند. اما بعد از این همه سال آن چه بر جای ماند همان نام نیمای بزرگ بود و بس.
عزت زیاد

سیولیشه دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:51 ب.ظ

سلام و عرض ادب خدمت جناب مظفری
ممنون از حضور و نظرتان
همان طور که فرمودید عرصه ادبیات اقیانوسی ست که برای همه مجال بالیدن و مطرح شدن را بی دریغ و سخاوتمندانه مهیا می کند.
امیدواریم از شعرها و نوشته های زیبایتان بیشتر استفاده کنیم

پیام سیستانی سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 04:07 ق.ظ http://psistani.blogfa.com

درودها بر جناب آقا مجیدی عزیز

از بن جان برای نشر کتاب گرگ می وزد شادمانم . امیدوارم که روزی این کتاب به دستم برسد تا هم بخوانم و هم اگر در توانم باشد چیزی بنویسم .

ارادتمند شما / پیام سیستانی

سلام چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:12 ق.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوستان عزیز در سیولیشه.

خود را به ندیدن و نفهمیدن زدن، کار سختی نیست.

حرفهای آقای عباس نژاد و آقای سیستانی تا حدی به لحاظ مبانی علمی ضعیف است که کرای جواب ندارد. مطمئنم اینان حتی نمی دانند خسروانی و نوخسروانی یعنی چه، تا به سه‌گانی چه رسد.

یادشان باشد من هیچ حرفی را بی جواب نمی گذارم، اما جواب هر حرفی به فراخور حال و زمان خواهد بود، نه برای برآورده کردن نیاز این جور آدمها به بزرگ شدن از راههای نامطلوب.

فقط یک سوال دارم . راه دور نرو! همین فرمها را تکرار کن و ذیل هر کدام نمونه اش را بنویس! برخی نمونه دارد، اما اگر توانستی برای همه، نمی گویم در کار یک شاعر، حتی در کار همه ی شاعران پیش از سه گانی، با ذکر سند نمونه بیاور. اگر آوردی، سندش مال تو و من حتی سراغ دهها ویژگی منحصر به فرد دیگر سه گانی نمی روم. اما اگر نیاوردی، آنگاه با شما کاری دارم که به فراخور حال و زمان، قطعا عملی خواهم کرد، بدون برو و برگرد.

ادامه دارد

سلام چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:13 ق.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سه‌گانی در سه شاخهٔ کلاسیک، نیمایی و سپید سروده می‌شود و این امر، در کنار امکان کاربرد طرح‌های قافیهٔ گوناگون و همچنین امکان کاربرد وزن دلخواه، برای شاعر آزادی عمل مطلوبی به بار می‌آورد.

سه‌گانی کلاسیک
فرمها بیرونی- جزئی سه‌گانی کلاسیک عبارتند از:

۱. کلاسیک با طرح قافیهٔ یک- سه:

حیرانم از این حس.

گلها همه زیبا،

من عاشق نرگس.

۲. کلاسیک با طرح قافیهٔ دو- سه:

مانده تا دریابد

خانهٔ دوست کجاست.

ماه هم سربه‌هواست.

۳. کلاسیک با طرح قافیهٔ یک- دو- سه:

اولش شیدایی‌ست،

آخرش تنهایی‌ست.

گل، همان زیبایی‌ست.

۴. کلاسیک با طرح قافیهٔ یک- دو:

زندگی، پیر می‌کند ما را،

مرگ، تحقیر می‌کند ما را.

وای اگر شوکران عشق نبود!

۵. کلاسیک بی‌قافیه:

بیم از مرگ، عاشقم کرده‌ست.

وای! اما تو آنچنان خوبی

که برایت سه‌سوته می‌میرم.

سلام چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:15 ق.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سه‌گانی نیمایی[ویرایش]
فرمهای بیرونی-جزئی سه‌گانی نیمایی عبارتند از

۱. نیمایی با طرح قافیهٔ یک- سه:

برای او همین دو بال بس بود.

دو بالِ میله‌میله.

پرنده یک قفس بود.

۲. نیمایی با طرح قافیهٔ دو- سه:

از خدایان پر،

وز خدا خالی‌ست.

قلب ما سرزمین اشغالی‌ست.

۳. نیمایی با طرح قافیهٔ یک- دو- سه:

از بس که گردآلود هر خاکیم،

هرچند بر خاکیم،

انگار در خاکیم.

۴. نیمایی با طرح قافیهٔ یک- دو:

گرمِ گفتگو،

با زبانِ بوسه بوسه بو... ،

ماهیان.

۵. نیمایی بی‌قافیه:

از کجا معلوم

آن درختی که عاشقش شده‌ام،

عاقبت، دارِ من نخواهد شد؟

سلام چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:17 ق.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سه‌گانی سپید[ویرایش]
فرمهای بیرونی - جزئی سه‌گانی سپید عبارتند از:

۱. سپید با طرح قافیهٔ یک- سه:

زخمهایم را بستی،

خود به‌سان تیری

در قلبم نشستی.

۲. سپید با طرح قافیهٔ دو- سه:

چه کودکانه جار زدیم عشق را!

غافل

که به کمین نشسته‌اند دزدان دل.

۳. سپید با طرح قافیهٔ یک- دو- سه:

در واپسین چشم‌انداز

صدای تو به گوش می‌رسد باز،

ای زیباترین آغاز!

۴. سپید با طرح قافیهٔ یک- دو:

خوشبخت است یا بدبخت،

تکدرخت،

در حیاط زندان؟

۵. سپید بی‌قافیه:

بگو دوستت دارم

و سکوت کن!

گل هم باشد، خار می‌شود.


منتظر پاسخ دقیق به سؤالم هستم.

پیام سیستانی چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 05:59 ب.ظ http://psistani.blogfa.com

درودی دیگر

دریغم آمد که این گفت و گو را با شعر سه سطری از استاد شفیعی کدکنی پی نگیرم . این شعر را پیش تر ها نخوانده بودم و در گشتی دوباره در شعرهای استاد شفیعی کدکنی یافتم . ذستکم گمان نمی کنم که کمتر کسی امروز بر دانش و چیزگی این مرد بزرگ بر شعر کهن و نوی فارسی دری تردید داشته باشد . براستی باید از جناب فولادی پرسید که آیا استاد شفیعی هم بر ترک موتور من و شما و دوستان دیگر سوار بوده اند که به ناگهان شعر سه سطری بر ایشان باریدن گرفته است ؟ اکنون دیگر مجال پرداختن به خسروانی و سه خشتی و سه کایی و آیکه نیست . بهوانید و بیاموزید و لذت ببرید .

***

زنجره ؛
در این شب لبریز اندوهان
می زند مهتاب را سوهان

........................................

ارادتمند شما / پیام سیستانی

علی عباس نژاد جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 04:54 ب.ظ

در مورد طرح سوالتان
حضرتعالی نرفته اید و نخوانده اید، می خواهید ما حاصل تحقیقاتمان را بیاییم مثل مشق بچه مدرسه ای ها تحویل شما بدهیم؟!

علی عباس نژاد جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:57 ب.ظ

ببینید آقای محترم
شما مدعی نوآوری هستید. شما باید منطقتان را اریه کنید. شما مکلفید در پیشگاه ادبیات و دانش پژوهان ادبیات، منطق خودتان را بنمایانید. شما مکلفید همه کار گذشتگان را بررسی کنید، و تفاوت های کار نویتان را بازگو کنید.
بنده و آقای سیستانی و دیگرانی که کار گذشتگان را خوانده ایم، بررسی کرده ایم و حرمت گذاشته ایم، نباید بیاییم کار شما را انجام دهیم.
ناسلامتی شما استاد دانشگاه این مملکتید! راهنمای پایان نامه دانشجویان این مملکتید! این ها را من نباید برای شما بگویم.
شما می گویید کارتان نو است؟ قبول! اما برای این که این موضوع را بتوانید به جامعه ادبی بقبولانید، اول باید تمام نوآوری هایتان را با تک تک کارهای گذشتگان مقایسه کنید، و بگویید که چرا کار شما نسبت به کار آنها نو است؟
بعد از این مرحله تازه باید انتقادپذیری را مشق کنید.
روالی که هر نوآوری باید طی کند مشخص است.
تکلیف من و آقای سیتانی که مشخص است. ما نوآوری نکرده ایم. شما که نوآوری کرده اید بسم الله.
نوآوری های ما در حد همان کارهایی است که از ما چاپ شده و محک نصفه نیمه ی نقد هم خورده.
اگر فرصت ندارید که بروید و کتاب های شعر پیشینیان را بخوانید، رسما و با صراحت اعلام کنید که نخوانده اید و فرصت ندارید، آن وقت بنده جواب سوالتان را با مثال برای تک تک مواردی که خواسته اید می دهم.

سلام شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:19 ق.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

آقای عباس نژاد، محضر تاریخ با شما فرق دارد. بی گمان فکر جواب دادن به محضر تاریخ هستیم.
ضمنا شما اهل تحقیق نیستید و برای این سخن دلیل هایی دارم. یکیش این است که خود من بشخصه هیچگاه نگفته ام سه گانی را صرفا ابداع کرده ام و این که من یا هر کس دیگری این را بگوییم، ظلم بزرگی به سه گانی است. سه گانی از نظر منشأ تعریف دقیقش این است: جمع میان اصالت و ابداع. اصالت یعنی همان ریشه داری در نمونه های پیشین، از خسروای و نوخسروانی و سه خشتی و فلان و فلان. ابداع یعنی این که چیزهایی که وجود نداشته بر آنها اضافه شده. این چیزها هم فهرست دارد و کاملا مشخص است.
تنها کافی بود به سوال من در بالا جواب می دادید تا به گوشه ای از این حقیقتی که به رویش چشم می بندید و فقط گوشه ای، برایتان آشکار می شد. تحقیق یعنی رسیدن به حقیقت. اگر صادقانه سخن می گفتید، کوشش شما برای جواب دادن به آن پرسش، گیریم شما بیست شاعر را در مقابل فرمهای یک تن که بنده باشم، قرار می دادید، می توانست شما را به حقیقت برساند.
گفتم شما اهل تحقیق نیستید، چون تمام فضاهای نوشتاری پر است از بیان حقیقت توسط خودم و کافی بود یک سرچ می کردید تا به چیزهایی مثل این برسید:
http://www.ilna.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-61/26515-%D8%A7%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%B9-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D9%87-%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C

یا مثل این:

http://segani.blogfa.com/post-8.aspx

یا مثل این:

http://ayateghamzeh.ir/%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1/%D9%81%DB%8C%D8%AF%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86/articleType/ArticleView/articleId/112508/%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D9%87%D9%85-%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B3-%D9%86%D9%88%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87

سلام شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:05 ق.ظ

شما از نظر من و بی گمان به مرور از نظر دیگران، وجهه ی علمی و منطقی ندارید، زیرا حتی دو نکته ی خیلی ساده را درک نمی کنید و دنبال درکش از طریق مطالعه یا تفکر هم نیستید:
1. وقتی یک نفر مجموعه ای از آنچه در فرم، قبلا بود و نبود، را در یک دستگاه گرد می آورد و برایش مبانی نظری پدید می آورد، سه کار کرده است: الف) احیا ب) ابداع (در آن قسمتهایی که وجود نداشت) 3. نظریه پردازی و آموزش. حقیقت، حقیقت است، چه شما بپذیرید، چه نه.
2. وقتی شما پیرو یکی از فرمهای موجود یعنی نوخسروانی بوده اید، اگر کار بعدی طوری بود که آن فرم را در خود داشت، ولی فرمهای دیگری را نیز افزود، دلیل بر نقص نوخسروانی نیست، بلکه همیشه پیشرفتها اینطور اتفاق می‌افتند که یک چیز، چیز دیگر را تکمیل می کند. شما حتی اگر از این پس رسما اعلام کنید می خواهید سه گانی پرداز شوید، چیزی ازتان کم نمی شود، بلکه اضافه می شود، زیرا شما جایگاهتان در پیروی از نوخسروانی تا جایی که آن را شناخته اید، برقرار است و من مانند شما که منکر حقیقتید، هیچگاه منکر این چیزها نشده ام و افزون بر آن راه و رسم جدیدی هم بر سابقه ی کارتان اضافه می شود (هرچند می دانم برایتان بسیار دشوار است، زیرا سرودن سه گانی دشوار است).

نکته ی آخر این که - اگر گیرنده باشید - ما اساسا با شما بحثی نداریم و خسروانی و نوخسروانی و موارد بومی همانند آنها، نور چشم ما بوده و هستند و اگر نبودند، وجود سه گانی در شعر فارسی اصالتی نمی داشت.
والسلام.

..............................................................

علی عباس نژاد شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:18 ق.ظ

آقای فولادی عزیز!
هرچه هست تا این لحظه هیچ کس شما را با بی احترامی خطاب نکرده است. چه با نام و چه با نام مستعار پیام توهین آمیز برای شما نگذاشته است.
محضر تاریخ را می خواهید؟ مشکلی نیست اما محضر تاریخ هم بر من سخت می گیرد، هم بر شما. دست آخر هم اگر لازم باشد یا آبرومند می کند یا بی آبرو.
من شما را به "وجهه علمی و منطقی" خودتان، "وجدان" اهل ادب و همان "محضر تاریخ" وامی گذارم.
تا الان، هر کس منتقد شما شده، به نوعی شما او را متهم کرده اید. خواه آقای شکارسری، خواه آقای اکرامی فر، خواه جناب سیروس نوذری، خواه پیام سیستانی، خواه من کمترین. همه ی این آدم ها در کار خودشان سالهاست تجربه و دانش اندوخته اند و هر کدام از منظری به ماجرا نگاه کرده اند.
گویا شما فکر می کنید همه اشتباه می کنند. می ترسم فردا تاریخ و فرهنگ را هم به نفهمی متهم کنید...، چنان که همه ی منتقدان امروزتان را. نمی خواهید بفهمید و بپذیرید که مصلحت شعر، و فرهنگ و میراث فرهنگ از مصالح من و ما برتر است.
بسیار خب
من خودم و شما را، و ما همه ی منتقدان بی سواد و اسیدپاش و ژورنالیست و... را به شعر و فرهنگ و میراث کهن این مرز و بوم می سپارم.
تهدید کذا و کذا هم نمی کنم.


خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.

علی عباس نژاد شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:05 ب.ظ

جناب فولادی!
نکته اصلی این است:
آیا واقعا شما چیزی به شعر سه سطری اضافه کرده ای؟ یا نه، دیگران اضافه کرده اند و شما به نام خودتان تمام کرده اید.
امیدوارم جناب راثی پور این کامنت ها را سانسور نکنند و کامل بگذارند.
آقای فولادی عزیز
شما دم از منطق و علم می زنید، اما منطقتان "بگم بگم" است و تهدید و تمسخر. فکر می کنید این شیوه را دیگران نمی فهمند؟
دو حالت دارد. یا حقیقتا متوجه کج رفتاری تان نیستید، یا خدای ناکرده ریگی به کفش دارید.
نمی شود شعار منطق و علم داد و رفتاری درست بر خلاف آن داشت.
بنده تعدادی شاهد و مثال آورده ام و بسیاری شاهد و مثال دارم که در جای خودش ارایه می کنم، که هر کاری شما مدعی انجام آن در شعر سه سطری هستید، دیگران پیش از شما انجام داده اند.
خب
شما به عنوان مدعی نوآوری چنان که پیشتر گفتم مکلفید پاسخ علمی و قانع کننده بدهید، نه بزنید به آن در و دیگران را مسخره کنید. شما اگر نتوانید جواب من را بدهید، می خواهید چگونه جواب تاریخ را بدهید؟!

روش شما برای دانشجویان این مرز و بوم بسیار آموزنده است: هر وقت نتوانستید پاسخ بدهید، مسخره کنید، تهدید کنید، بدون نام کامنت بگذارید، دیوار نویسی کنید، دست آخر فحش هم بدهید و .... آخرش را خدا به خیر کند.
همه یا در صف النعال حضرتعالی هستند( مثل جناب نیما و صائب و ...!) یا بی سواد و نفهم؟! خداوند همه ما را هدایت کند.


آقای راثی پور، هنگام تایید کامنت ها لطفا قیچی کنار دستتان نباشد. متشکرم!

مظفری شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.seganihayeman.blogfa.com

درود عرض ادب جناب راثی پور عزیز
شعر (‌آن کاشف فروتن) از شما بسیار زیبا و قابل تامل بود که متاسفانه در ان صفحه امکان کامنت گذاری نبود . خواستم اینجا عرض ادبی به شما و شعر ارجمنداتان داشته باشم.
در ضمن برای شعر زیبای استاد سلطانی هم کامنت گذاشته بودم که متاسفانه درج نشده است . اینشالله در شماره های اتی این مشکل حل شود.
با تشکر- مظفری

پیام سیستانی شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:11 ب.ظ http://psistani.blogfa.com

جناب فولادی عزیز

سخنانم را در چند بخش و به گونه ای جدا جدا پی می گیرم . شاید نیز در جستارهایی جدا .

۱- در باره جریانی که چند سال پیش به نام سه گویه اتفاق افتاد
۲ فرهنگ تهدید زاییده چه شرایطی در جامعه و ادبیات است ؟ هدف از تهدید در ادبیات و فرهنگ چیست ؟
۳ در باره درک سظحی شما از ساختمان و فرم و لحن در شعر
۴/ دز باره تفاوت ابداع و نو کردن و غبارزدایی کردن قالب ها با جا به جا کردن اجزا قالب
۵ فرق سرقت فرهنگی و ادبی با ادبداع در چیست ؟
۶ مرز به یغما بردن اندیشه ها و باورهای دیگران با دکان دبللی باز کردن چیست ؟ آیا هر دلالی که دکانی باز کند و محصولات دیگران را در دکانش گرد بیاورد سازنده است ؟
۷ جایگاه شارلاتانیزم و لمپنیزم در ادبیات و سیاست
۸ آیا این جریان سه گانی ( با توجه به بوطیقا نویسی و سخنان بی بنیاد شما در باره شعر و شاعران معاصر نوعی سرقت فرهنگی و ادبی ست ؟)
.....................................................

در باره جریان سه گویه

بگذارید جریانی خام و شتاب زده ای را که چندین سال پیش در فیس بوک راه افتاد و آنها نیز چون شما بنده و امثال بنده را به درک نکردن ابداعات و اختراغات خویش متهم می کردند برای شما و دوستان دیگر نقل کنم. چندین سال در فیس بوک جماعتی گرد هم آمده بوند تا شعر کوتاه و یا به روایت خودشان مینی مال ایران را از دقمرگی نجات دهند . این جماعت گمان داشتند که ذهن ما ناکارا شده است و ایشان نازل شده اند تا ذهن و شعر ما را نجات دهند . . ایشان نامشان را سه گویه نام نهاده بودند . و انجمن سه گویه سرایان را راه اندازی کردند و از بنده و تنی چند هم دعوت کردند تا به ایشان بپیوندیم و به پیغمبری شان ایمان بیاوریم وگر نه کافران و مرتدان بافطره ای خواهیم بود . ایشان گمان داشتند که می توان با سه واژه که هر کدام در سه سطر سروده می شود ادبیاتی نو آفرید . بنده عرض کردم که هیچ ایرادی ندارد که شما دور هم گرد بیاید او شعر بسرایید اما بهتر نیست که دست از کلی بافی و مبانی نویسی و چیزهایی شبیه به اینها بردارید و بگذارید هر کسی کار خودش را بکند . ما ایراد کار اینجا بود که ایشان هم چون شما تفاوت نو آوری و خلاقیت را با جدول کشی یکی پنداشته بودند و گمان داشتند که با جا به جایی چند قافیه شقالقمر کرده اند . و از دید ایشان شاعر خوب کسی بود که که همراه آنها باشد و پیغمبری شان را باور داشته باشد . بنده همان زمان نیز عرض کردم که ای برادران و خواهران ارجمند / شما کارتان را انجام دهید.اگر ماندگار باشد و شعری پرمایه بسرایید تردید نکنید که خواهید ماند اما اگر شعرتان ناتوان باشد با هسچ بوطیقا و جنجالی نخواهید ماند . . بودن و یا نبودن آدمهایی چون من که نه ادعایی دارد و نه پیامبر هستند چه تاثیری می تواند داشته باشد . هنوز نمونه هایی از شعرهایشان را به یاد دارم ایشان چون امروز شما مبانی و دستورالعمل هایی نگاشتند بر چیزی که نه بلد بودند و نه می دانستند چیست و نه از خودشان بود . ایشان نیز پندها می دادند بر دیگران به شیوه دعا نویش ها و رمال ها.. ایشان نیز سر کوچه سور و ساتی راه انداخته بودند و گمان می کردند که مرکز زمین همان جایی ست که ایشان نسشته اند ایشان نیز چون شما گمان داشتند که چون دارو دسته ای دارند و بیشتر موتور سواری کرده اند و بیشتر صدایشان را بلند کرده اند و بیشتر برای دکان خویش تبلیغات کرده اند و بیشتر .. پس باید دیگران به ایشان باور بیاورند .ایشان نیز تفاوت رمالی را با پیمبری و دلالی را با ابداع یکی پنداشته بودند . راستی در آن زمان نمی دانم شما کجا بودید ؟ کاش می بودید و گرد و خاک کردن های این ساران را می دیدید... در کوتاه زمان بسیاری از شاعران ایشان را جدی نگرفتند تا این که این جماعت راستی راستی مدعی ابداع شد و آن زمان بود که بسیاری از شاعران چنان ایشان را به نقد و ریشخند گرفتند که در کم ترین زمان صفحه بسته شد و هر کسی به راه خویش رفت . ایشان همچون شما بنده و امثال بنده را عاجز ارز درک ابداعات خویش می دانستند و کمان می کردند که ما از سر حسادت و جاتنگی سخنی می گوییم .و چنان بر ما می تاختند که داس بر گندمزار می تازد .برای داستان خویش شاخ و برگ های عجیبی هم ساخته بودند و حتی گمان داشتند که سه گویه یعنی سه گفتار.. یعنی سه دریچه ..یعنی سه رویکرد متفاوت در هر سطر..یعنی فشرده گویی ..یعنی جهان را در یک وازه خلاصه کردن .. یعنی زندگی را در جان یک حرف ریختن و اینجور سخنان بسیار زیبا. اما این بزرگواران از یاد برده بودند که سخنان زیبا یک چیز است و پیاده سازی آن در زبان چیز دیگری ست . عزیز دلم با جا به جا کردن قافیه و حرف های تکراری زدن ادبیاتی آفریده نمی شود . این سخنان تکراری و قافیه عوض کردن ها را ما در بیشتر شعرهای کوتاه سه سطری داریم . ختی در سه کایی های و آیکه ها حتی شما با بلند و کوتاهی سطرها سر و کار دارید که در بهترین حالتش این در شعر کوتاه نو اتفاق افتاده است . اما باز هم عرض خواهم کرد که شما آزادید که نام شعرتان را هر چه دلت خواست بگذاری.. مخاطب آزاد است که بپذیرد و یا نپذیرد . همانگونه که شما آزاد هستید نامگذاری کنید . اما سخن بر سر نامگذاری نیست . گویا شما متوجه نیستی.. سخن بر سر این است که شما گمان می کنید که نخستین کسی هستید که این را ابداع کرده اید. و یا نخستین کسی هستید که قافیه را جابجا کرده اید و یا نخستین کسی هستید که شعر سه سطری سپید گفته اید و یا نخستین کسی هستید که ... از این نخستین ها ما در ادبیات و تاریخ زیاد دارید . در بین هر قوم و قبیله ای هست که گمان دارند که همه نخستین ها را باید به نامشان سند زد . راستی اگر ما بسیاری از نخستین های دیگر را هم به نام جنابعالی سند بزنیم / دست از سر ادبیات بر می داری ؟

ادامه دارد ...

پیام سیستانی شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:39 ب.ظ http://psistani.blogfa.com

درود بر جناب راثی پور عزیز

باز هم پوزش بنده را برای چند نمونه از چیزهای سخیفی که برخی برای به ریشخند گرفتتن جریان سه گویه نوشتند بپذیرید . اگر گمان می کنید که زشت و ناپسند هستند بی تردید از سوی بنده آزا هستید تا آن ها را از نوشته حذف کنید ...

ارادتمند شما / پیام سیستانی

پیام سیستانی یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:16 ق.ظ

عزیز دلم در بخش های پسین تر به دو بخش دیگر سخنانتان پاسخ خواهم داد. یکی در باره این که در شعر شما هیچ تخولی در زبان اتفاق نیفتاده است و دیگری در باره تهدید شما . تهدید موضوع جالبی بود که توجهم را بیشتر جلب کرد . برای همین جداگانه به آن خواهم پرداخت و آسیب شناسی خواهم کرد تا نشان دهم که عوام زدگی در ادبیات چیز خوبی نیست. ...............

این هم نمونه هایی از شعر های سه گویه سراهای نوآور و ابداع کنندکان و کاشفان شعر کوتاه . ( دوستان عزیز پیشاپیش پوزشم را برای برخی از نمونه هایی که در آن زمان برخی از شاعران برای به ریشخند گرفتن ایشان می نوشتند بپذیرید )
.....

موش
گوش
هوش

.......
کوش
موش
دیوار
.....
.ذدیوار
موش
گوش

.........
موش
دیوار
گوش
........
نوش موش موش
دیوار دیوار دیوار
گوش گوش گوش
.....
موشی پرید
دیواری دید
گوشی شنید
................
مار در لانه
دست بر شانه
یار در خانه
................
شاش
پاش
کاش
...................
کاش
شاش
پاش
...............
شاشیدم
ریدم
خندیدم
....................
دست بر شانه
یار در خانه
مار در لانه
..............
دست اینجا
مست اینجا
هست اینجا
......

شبانه
پروانه
میخانه
.............
باد
بیاد
کاش
...
دود
عود
بود
.................
غم
نم
بیش و کم
....................
گور
مور
زور
......
آب شور
راه دور
مرد کور
........................

بعد دیدند که اینگونه که نمی شود . پس از اندک زمانی قافیه ها تمام می شود و شعر به بن بست می رسد . دوباره تجدید نطر کردند که می توان در جاهایی یک واژه به قافیه افزود و در جاهایی قافیه را کم و زیاد کرد و قافیه ها را به صورت یک / سه / دو / سه / یک دو و.. دو قافیه با یک قافیه.. نیم بند با یک بنمد ..دوبند و نیم با سه بند.. سه فعل با یک فعل ...قافبه در قافیه.. و الی آخر..تازه باز هر کدام از اینها را می تون به همان جدول اعدادی شما برای جابجایی قافیه افزود و باور کنید که با هیچ چرتکه ای نمی توانیم تعدادشان را بشماریم .

یک چیز اما این میانه تهی ست. خلاقیت و ادبیات . شما می توانی وارث چیزی باشی اما مالک چیزی نخواهی بود . تردید نکن. ادعای مالکیت چیزی را کردن نیاز به هباهو و شعار و جنجال و تهدید ندارد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد